سوز بادهای پاییزی تو را ، چطور با بوی خون هضم کنیم ؟! خون های ریخته بر کف خیابان ها ، خون های عاشقانی
که فکر میکردند شب هنگام به آغوش معشوقشان باز میگردند و نفس هاشان بوی آزادی خواهد داد .
هوا سرد است با می وزد و من از هر چیزی که یاد ازادی و رویای ازادی را با خود میبرد ؛ می ترسم .
انقدر می ترسم که نمی دانم شب بود که به صبح رسید یا نه همه اش غروب خونین پاییزی ست که می ماند در خلا که یا همیشه اضطراب دیر رسیدن را
القا می دهد یا زودتر به شب رسیدن را ! رنگ اسمان پاییز با زمینش یکی شده ؛ یکرنگ شده رنگ خون .
خون ریخته بر سردی زمین ، زمین را گرم میکند ای ترسوها ، و درخت هایی از نوع صنوبر خواهد روئید که طناب دار تک تک شما ، بر ان ها خواهد شد .
پاییز خونین 401
تهران .
برچسب : نویسنده : taraqanbari بازدید : 64