شروع ..سی سالگی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

هر آدمی توی زندگی شخصی خودش کلی داستان داره و خودش در اون داستان یه نقطه س که نبودنش دیگه داستانی رو نمی سازه ، در واقع هیچی در هیچی خواهد بود .
دو روز پیش تولدم بود و وارد سی سالگی شدم - یادمه کوچکتر که بودم همیشه فکر میکردم سی سالگی خیلی باید ادم بزرگی باشه و حتما کلی بلده از همه چی !! اما از دو روز پیش بغض عجیبی گلوم رو داره فشار میده و مدام داره خفه م میکنه نمی دونم چمه اقتضای سی سالگی یعنی این ؟؟ چیه پس ؟ اصلا چه کوفتیه ؟؟
پارسال روز تولدم با کلی اب و تاب نوشته بودم تو یه پستی در فضای مضحک اینستاگرام که : 
بخودم قول دادم نسبت به قبل دختر خوبی باشم 
بیشتر گوش بدم دیگران رو 
بیشتر کتاب بخونم 
بیشتر باادما مهربون باشم 
بیشتر به تغذیه م برسم 
حواسم به اطرافیانم باشه 
و.....
بقول بزرگان ؛ اولین قدم اینه صفات بد خودم رو تشخیص بدم:
گفت: پیلی را آوردند بر سرِ چشمه‌ای که آب خورَد. خود را در آب می‌دید و می‌رَمید. او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد، نمی‌دانست که از خود می‌رمد. همه اخلاق بد از ظُلم و کین و حَسد و حرص و بی‌رحمی و کِبر چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی می‌رمی و می‌رنجی. پس بدان که از خود می‌رمی و می‌رنجی. آدمی را از گَر و دُنبَلِ[۳] خود فَرَخجی[۴] نیاید. دستِ مجروح در آش می‌کند و به انگشت خود می‌لیسَد و هیچ از آن دلش بَرهم نمی‌رود[۵]، چون بر دیگری اندک دُنبَلی یا نیم ریشی ببیند، آن آش او را نَفارد[۶] و نگوارد[۷]. همچنین اخلاق بَد، چون گَرهاست و دُنبَل‌هاست. چون در اوست از آن نمی‌رنجد و بر دیگری چون اندکی از آن ببیند، برنجد و نفرت گیرد. همچنان که تو از او می‌رمی، او را نیز مَعذور می‌دار، اگر از تو بِرَمَد و بِرَنجد. رنجِ تو عُذرِ اوست، زیرا رنجِ تو از دیدن آن است و او نیز همان می‌بیند که: اَلْمُؤْمِنُ مِرآةُ الْمُؤْمِنِ. نگفت که: اَلْکَافِرُ مِرآةُ الْکَافِرِ[۸]. زیرا که کافر را نه آن است که مِرآت نیست، اِلّا آن است که از مِرآتِ خود خبر ندارد.

خب این بخشی از یاوه گوی های بنده بود برای سال گذشته - اما زدم زیر همه این قول ها و تمرین کردم با خودم ! تمرین چی ؟؟ تمرین بی حرفی کردم بعداز کلی حرف زدن های اشتباه البته با ادم های اشتباه با شنیدن های اشتباه ، و به این نتیجه هم رسیدم که تمرین بی حرفی سکوت نیست - سکوت ، نگفتن ، خود خواسته ی حرف های تلنبار شده ست ، بی حرفی :  نداشتن هیچ حرفی برای گفتن یا نگه داشتنه .... میدونی امسال دیگه قول ندادم فقط دارم میگردم دنبال اون حس پنجمی که هیچ کس هنوز کشفش نکرده ؛ بهش میگن خلا... ببینیم این خلا از کجا اومده قلپی افتاده تو دلم ... ؛
ادم ها زندگی های عجیبی دارند خیلی عجیب فقط باید روایت گر خوبی باشند ....

خرده نشخوارهای ذهنی...
ما را در سایت خرده نشخوارهای ذهنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taraqanbari بازدید : 75 تاريخ : چهارشنبه 12 بهمن 1401 ساعت: 19:11